welcom to your weblog

سلام دوستان!!!!!!!!!!!!به وبلاگ من خوش اومدید امیدوارم از بودن تو این وبلاگ خسته نشید و خوشتون بیاد!بابای

کجایی الان؟!!نیستی پیشم...

نیستی ببینی از تنهایی دارم ذره ذره از بین میرم

نمیدونم تا کی میتونم این دردو تحمل کنم!!!!!!!!!

چرا با خودت فکر کردی میتونم فراموشت کنم.

فقط نمیدونم چطور فراموشم کردی.

کاش میرفتم پیش خدا...

هر کاری میکنم نمیتونم حرفامو بنویسم

فکر کنم کلا دپرس شدم

حرف زدن هم برام سخت شده

 

نوشته شده در سه شنبه 31 مرداد 1391برچسب:,ساعت 22:46 توسط mahdieh | |

سلام مــاه مــن !

دیشب دلتنگ شدم و رفتم سراغ آسمان اما هر چه گشتم اثری از ماه نبود که نبود …!

گفتم بیایم سراغ ِ خودت ..

احوال مهتابیت چطور است ؟!

چه خبــر از تمام خوبی هایت و تمام بدی های مــن ؟!

چه خبــر از تمام صبــرهایت در برابر تمام ناملایمت های مــن ؟!

چه خبر از تمام آن ستاره هایی که بی من شمردی و من بی تو ؟!

چقدر نیامده انتظار خبــر دارم ؟!

چه کنم دلم بــرای تمــام مهــربانی هایت لک زده است !

راستی ، باز هم آســمان دلت ابری است یا ….؟!

می دانم ، تحملم مشکل است …. اما خُب چه کنم؟!

یک وقت خســته نشوی و بــروی مــاه دیگری شود …. هیچ کس به اندازه مــن نمی تواند آســـمانت باشد !

تو فقط ماه من بمون و باش !

ماه من !

مراقب خاطراتمان ، روزهای با هم بودنمان .. خلاصه کنم بهونه موندنم مراقب خودمون باش !

نوشته شده در سه شنبه 31 مرداد 1391برچسب:,ساعت 22:44 توسط mahdieh | |

شعر و متن های عاشقانه و بسیار زیبا
میان ماندن و نماندن

فاصله تنها یک حرف ساده بود

از قول من

به باران بی امان بگو :

دل اگر دل باشد ،

آب از آسیاب علاقه اش نمی افتد
نوشته شده در سه شنبه 31 مرداد 1391برچسب:,ساعت 16:23 توسط mahdieh | |

برایت خاطراتی بر روی این دفتر سفید نوشتم که هیچ کس نخواهد توانست چنین خاطرات شیرینی را برای بار دوم برایت باز گوید....

چرا مرا شکستی چرا؟؟؟؟؟

اشعاری برایت سرومدم که هیچ مجنونی نتوانست مهربانی و مظلومیت چهره ات را توصیف کند......

چرا تنهایم گذاشتی چرا؟؟؟؟

چهره ی پاک و معصومت را هزار بار بر روی ورق های باقی مانده ی وجودم نگاشتم.....

چرا این چنین کردی بامن؟چرا

زیباترین ستاره را برایت چیدم!!!خشبوترین گلهای سرخ را به پایت ریختم!!!

چرا این چنین شد چرا؟؟؟؟

من که بودم؟؟؟؟

که هستم به کجا دارم میروم؟؟؟؟

 

g.b

نوشته شده در دو شنبه 23 مرداد 1391برچسب:خاطره ها,ساعت 3:6 توسط mahdieh | |

برای کنار هم گذاشتن واژه ها،دست قلمم بیش از آنکه فکر کنی خالی است..........

وبیش از آنکه فکر کنی احساس میکنم به نوشتم مجبورم!

شاید این هم خاصیت داشتن این صفحه ی مجازی است....

میان جاده که می آمدم،سرم پر از فکر بود!فکرهایی که از آن دست که به هر نمیه ای میرسیدم احساس میکردم بیش از این رخصت پیش رفتن ندارم چیزهایی مثل:آینده،رفتن،ماندن

حالا اما اندیشه ای نیست برای واژه ی آمدن.........

.

.

.

خیلی دلم گرفته نمیدونم چیکار کنم!!!!!

نوشته شده در دو شنبه 23 مرداد 1391برچسب:,ساعت 2:55 توسط mahdieh | |

تمام راه ها را به سوی جاده ی تنهایی می پویم و در اضطراب گلبوته های جدایی،چشمانم را به سوی صداقت پروانه های شهر عشق،آذین میبندم.به تو فکر میکنم که چگونه در گلزار وجودم،آشیان کردی و بر تار و پود تنم حروف عشق را ترنم نمودی.

پس باورم کن به وسعت دریا و به اندازه ی زیبایی چشمانت هنوز در من شمعی روشن است،ومن.......

در انتهای غروب،نگاهم را به سوی شرق چشمانت دوخته ام تا مگر بازتاب صداقتمان در دستان تو تجلی کند....!!!!!!

نوشته شده در دو شنبه 23 مرداد 1391برچسب:,ساعت 2:45 توسط mahdieh | |

عشق اگر خط موازی نیست چیست؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

یا کتاب جمله سازی نیست چیست؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

عشق اگرا مبنای خاق آدم است پس چرا اینگونه گنگ مبهم است؟؟؟؟؟؟؟؟؟

پس چرا خط موازی میشود؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

از چه رو هر عشق بازی میشود؟؟؟؟؟؟؟

نوشته شده در دو شنبه 23 مرداد 1391برچسب:,ساعت 1:26 توسط mahdieh | |

چشم چشم دو ابرو.....نگاه من به هر سو.......پس چرا نیستی پیشم؟؟؟؟؟؟؟؟؟چشای خیس تو کو؟؟؟؟؟؟؟

گوش گوش دو تا گوش.........یه دست باز یه آغوش..........بیا بگیر قلبمو.....یادم تو را فراموش.........

چوب چوب یه گردن....جایی نرو تو بی من................دق میکنم میمیرم اگه دوربشی از من.............

دست دست دو تا پا.........یاد تو مونده اینجا.....یادت میاد که گفتی بی تو نمیرم هیچ جا؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

منم منم یه عاشق همون مجنون سابق..........

بابابابابابابابابابابابابابابابابابابابابابابابابابابابابابابابابای

نوشته شده در دو شنبه 23 مرداد 1391برچسب:,ساعت 1:16 توسط mahdieh | |

چرا گریه کنم وقتی باران ابهت اشکهایم را پاک کرد و سرخی گونه هایم را به حساب روزگار ریخت.....................

چرا گریه کنم وقتی او بغض عروسکی دارد و همیشه این منم که باید قطره قطره بمیرم.........................

چرا گریه کنم وقتی بر بلندی این ساده زیستن زیر پا له شده ام.............................................

چرا گریه کنم وقتی باد بوی گریه دارد و برگ بوی مرگ..................................................

چرا گریه کنم وقتی عاشق شدن را بلد نیستم تا به حرمت اندک سهمم از تو اشک بریزم...........

چرا گریه کنم وقتی تبسم نگاهت زیباتر است................................

دوستون دارم.......

نوشته شده در یک شنبه 22 مرداد 1391برچسب:,ساعت 16:35 توسط mahdieh | |

خیلی سخته تو چشای کسی که تمام عشقت رو ازت دزدیده و به جاش یه زخم همیشگی به قلبت هدیه داده،زل بزنی و به جای این این که لبریز کینه و نفرت شی حس کنی هنوزم دوسش داری...........

خیلی سخته دلت بخواد به دیواری تکیه بدی که یه بار زیر آوار غرورش همه ی وجودت له شده...................

چه قدر سخته تو خیالت ساعت ها باهاش حرف بزنی اما وقتی دیدیش هیچی جز سلام نتونی بهش بگی.......

چه قدر سخته گل آرزو تو تو باغ یه کی دیگه ببینی و هزار بار تو خودت بشکنی و اون وقت آروم آرو م اشک بریزی......

نوشته شده در یک شنبه 22 مرداد 1391برچسب:,ساعت 13:21 توسط mahdieh | |



قالب جدید وبلاگ پیچك دات نت